ای خوشا وقتی که بگشایم نظر در روی دوست
سر نهم در خط جانان جان دهم بر بوی دوست
من نشاطی را نمیجویم به جز اندوه عشق
من بهشتی را نمیخواهم به غیر از کوی دوست...
کوثر من لعل ساقی جنت من روی یار
لذت من صوت مطرب رغبت من سوی دوست
شاخ گل در بند خواری از قد موزون یار
ماه نو در عین خجلت از خم ابروی دوست
گر بنازد بر سر شاهان عالم دور نیست
کز شکار شرزه شیران میرسد آهوی دوست
گر ندیدی سحر و معجز دیدهٔ دل باز کن
تا بینی معجزات نرگس جادوی دوست
کس نکردی بار دیگر آرزوی زندگی
گر نبودی در قیامت قامت دلجوی دوست
بر شهیدان محبت آفرین بادا که بود
کار ایشان آفرین بر قوت بازوی دوست
زان نمیآرد فروغی بوسهاش را در خیال
کز خیال من مبادا رنجه گردد خوی دوست
"فروغی بسطامی"
ﭼﻪ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺩﯾﺪﻥ ﺑﯿﺎﻥ ﺍﺣﺴﺎﺳﻢ ﺩﺭ ﻭﯾﻼﮒ ﭘﺮ ﺍﺭﺯﺷﺖ .ﺳﭙﺎﺳﮕﺬﺍﺭﻡ