جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز

رضاشاه !!!!

روزی رضاشاه با هیات همراه با ماشین جیپ در حال حرکت به سوی جنوب بوده که سر راه از یزد رد می شود و می بیند که مردم زیادی در آن جا گرد هم جمع شده اند.

رضا شاه به جلو می رود و از حاضرین می پرسد که چه خبر شده..؟؟

در پاسخ می گویند که: آخوند فلان مسجد یک دعایی خوانده که کور مادرزاد را شفا داده است.

رضا شاه می گوید: آخوند و فرد شفا یافته را بیاورید تا من هم ببینم.

چند دقیقه پس از آن، آخوند را به همراه یکی دیگر که لباس دهاتی به تن داشت و شال سبزی به کمر بسته بود نزد رضاشاه می برند.

رضا شاه رو به شفا یافته می کنه و می گه: تو واقعن کور بودی…؟؟

یارو می گه: بله اعلاحضرت..

رضاشاه می پرسد: یعنی هیچی نمی دیدی و با عنایت این آخونده بینایی خود را بدست آوردی..؟

یارو می گه : بله اعلاحضرت.

رضاشاه می گه: آفرین… آفرین… خب این شال قرمز رو برای چی به کمرت بستی…؟

یارو می گه: قربان… این شال که قرمز نیست… این سبز رنگ هست.

بلافاصله رضاشاه شلاق رو به دست می گیره و میفته به جون اون شفایافته و آخوند و سیاه و کبودشون می کنه و می گه قرسماق کثافت بی همه چیز… تو که همین امروز بینایی به دست آوردی… بگو ببینم فرق "سبز" و "قرمز" رو از کجا فهمیدی…؟؟؟؟

نظرات 3 + ارسال نظر
فهیمه یکشنبه 20 فروردین 1391 ساعت 12:01

سلام دوستم . سال نوت مبارک . انشاله سال خوبی داشته باشی .

فهیمه چهارشنبه 30 فروردین 1391 ساعت 11:44

سلام . چرا هیچ خبری نیست؟

مجیدی سه‌شنبه 31 مرداد 1391 ساعت 16:48

متاسفانه این داستان دروغه . اولا" منبع داستان را ذکر کنید . من شنیدم این اتفاق برای امیر کبیر افتاده نه رضا خان .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد