ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
یکی از روزها، پادشاه سه وزیرش را فراخواند
و از آنها درخواست کرد کار عجیبی انجام دهند :
از هر وزیر خواست تا کیسه ای برداشته و به باغ قصر برود و کیسه ها را برای پادشاه با میوه ها و محصولات تازه پر کنند.
همچنین از آنها خواست که در این کار از هیچ کس کمکی نگیرند و آن را به شخص دیگری واگذار نکنند.
وزرا از دستور شاه تعجب کرده و هر کدام کیسه ای برداشته و به سوی باغ به راه افتادند !
وزیر اول که به دنبال راضی کردن شاه بود بهترین میوه ها و با کیفیت ترین محصولات را جمع آوری کرده و پیوسته بهترین را انتخاب می کرد تا اینکه کیسه اش پر شد.
اما وزیر دوم با خود فکر می کرد که شاه این میوه ها را برای خود نمی خواهد و احتیاجی به آنها ندارد و درون کیسه را نیز نگاه نمی کند، پس با تنبلی و اهمال شروع به جمع کردن نمود و خوب و بد را از هم جدا نمی کرد تا اینکه کیسه را با میوه ها پر نمود.
و وزیر سوم که اعتقاد داشت شاه به محتویات این کیسه اصلاً اهمیتی نمی دهد کیسه را با علف و برگ درخت و خاشاک پر نمود !!!
روز بعد پادشاه دستور داد که وزیران را به همراه کیسه هایی که پر کرده اند بیاورند و وقتی وزیران نزد شاه آمدند، به سربازانش دستور داد، سه وزیر را گرفته و هر کدام را جداگانه با کیسه اش به مدت سه ماه زندانی کنند.!!!!!!!!!
شما کیسه خود را چگونه پر می کنید ؟
سلام . خوبی؟ میبینی چقدر با معرفتم! هر دفعه پست هاتو می خونم ، برات نظر هم میدم!!! پستت جالب بود فقط یعنی چی؟
فهیمه خانم از شما بابت مراجعه به این وبلاگ مخروبه و نظر دادن بسیار ممنونم .
فکر میکنم سخت ترین و ملال آورترین کارها اینه که جنبه خنده دار یک جوک یا نکته آموزنده یک پند یا پیام یک حکایت را تشریح کنی.
یعنی من خنگم؟!!
به هیچ وجه !!!!!!!!!!!!!!!!