ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
بعد از پایان تحصیلاتش برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگیاش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت میکرد. تا اینکه زنی برای پرسش مسالهای که برایش پیش آمدهبود پیش وی میرود. از وی میپرسد که «فضلهی موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشام بود، افتاده است، آیا روغن نجس است؟» مرد با وجود اینکه میدانست روغن نجس است، ولی این را هم میدانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده اش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد.
بعد از این اتفاق بود که مرد علیرغم فشار اطرافیان، نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام به طرد وی از خانواده نیز منجر شد.
اگر گفتید این مرد کی بوده؟
.
.
.
.
.
وفتی این سطرها را در زندگینامهی حسین پناهی میخواندم، بد جوری جا خوردم. تازه فهمیدم چرا اینقدر بازیهای این آدم، اینطور به دل و جان من مینشست.
روحش شاد به همان شادی که او برایمان به ارمغان می آورد.
مرسی .
قبلآ خونده بودم مطلبو ولی اسم زیرشو نه . بازم مرسی. حال خوشی بهم دست داد از یاداوری بزرگیه این مرد.
زنده باد.عقل سلیم.پاینده باشی شما.خدا بیشتر پناهی ها را به ما بدهت.روحش شاد.
و چنین انسان هایی چه کم اند ...
...و باز به یاد آوردم:
_آه ه ه ه خداوندا
چقدر زود دیر می شود
وافکار مابه بلوغ نرسیده پیر می شود...
دیر شناختمت استاد... اما هر بااسمت *حرفت* یادت* وهرچی که ازت میگن و میخونیم انگار همینجا کنار مایی و همه انگار حست میکنیم.روحت در آرامش خداوند غرقه باد
خورشید جاودانه میدرخشد بر مزار خویش
ماییم که پا جای پای خویش مینهیم و غروب میکنیم هر پسین
روحش شاد
Bozorg Mard bood ba rohi az jense baran :