جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز

جغد

همگان را برای مدتی و برخی را برای همیشه می توان فریفت اما همگان را برای همیشه هرگز

سرباز آمریکائی

سرباز آمریکائی پس از پایان جنگ طولانی و سخت ویتنام به شهر سانفرانسیسکو باز گشت. قبل از بازگشت به خانه ، به پدر و مادرش تلفن کرد و گفت: " پدر و مادر، خدا را شکر که باز گشته ام! اما اکنون به کمک شما نیاز دارم. می خو اهم دوستم را همراه خودم  به خانه بیاورم.

 پدر و مادر سرباز با هیجان جواب مثبت دادند و گفتند: " ما از دیدن دوستت بسیار خوشحال می شویم!" پسر ادامه داد:" اما باید به شما اطلاع دهم که دوستم در جنگ بشدت مجروح شده و یک بازو و پایش را از دست داده است. او بسیار بیچاره است و سرپناهی ندارد. دلم می خواهد از این به بعد با ما زندگی کند.

 پدر و مادر سرباز پس از لحظه ای خاموشی ادامه دادند: آه! از شنیدن این خبر بسیار ناراحت شدیم. می توانیم برایش جای مناسبی پیدا کنیم.

" نه، می خواهم همراه ما باشد" سرباز حرفهای خود را تکرار کرد.

پدر گفت:" تو نمی دانی چه می گوئی.  نگهداری یک انسان معلول فشار سنگینی بر ما وارد می کند و زندگی ما را بهم خواهد زد. تو بعد از بازگشت بتدریج او را از یاد خواهی برد. او نیز می تواند زندگی خود را سامان دهد.

 اما پسر دیگر ادامه نداد و تلفن را قطع کرد.

 پدر و مادر سرباز دیگر خبری از پسرشان دریافت نکردند. پس از چند روز، اداره پلیس سانفرانسیسکو به آنها اطلاع داد که روز گشته ، پسرشان خود را از یک ساختمان بلند به زمین انداخته و خودکشی کرده است وقتی که پدر و مادر با حالتی بسیار اندوهگین وارد بیمارستان شدند، با بهت دیدند که پسرشان فقط یک بازو و یک پا دارد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد