ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
دو فرشته مسافر برای گذراندن شب در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند. این خانواده رفتار نامناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمان خانه مجللشان راه ندادند بلکه زیر زمین سرد خانه را در اختیار آنها قرار دادند.
فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. وقتی که فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کاری کرده او پاسخ داد: همه امور بدان گونه که می نمایند نیستند.
شب بعد این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند. بعد از خوردن غذایی مختصر زن و مرد فقیر رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند .
صبح روز بعد فرشتگان زن و مرد فقیر را گریان دیدند .گاو آنها که شیرش تنها وسیله گذران زندگیشان بود در مزرعه مرده بود.
فرشته جوان عصبانی شد و از فرشته پیر پرسید: چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟ خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی گاوشان هم بمیرد.
فرشته پیر پاسخ داد وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند بودیم ، دیدم که در شکاف دیوار کیسه ای طلا وجود دارد . از آنجا که آنان بسیار حریص و بد دل بودند شکاف را بستم و طلاها را از دیدشان مخفی کردم .
دیشب وقتی در رختخواب زن و مرد فقیر بودیم فرشته مرگ برای گرفتن جان زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم . همه امور بدان گونه که می نمایند نیستند و ما گاهی اوقات خیلی دیر به این نکته پی میبریم.