ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
زنی از خانه بیرون آمد و سه پیر مرد را با ریش های بلند جلوی در دید. به آنها گفت: من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید ، بفرمایید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.
آنها پرسیدند: آیا شوهرتان خانه است؟ زن گفت: نه ، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.
آنها گفتند: پس ما نمی توانیم وارد شویم. عصر وقتی شوهر به خانه برگشت ، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.
شوهر به او گفت: برو به آنها بگو شوهرم آمده ، بفرمایید داخل.
زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد.
آنها گفتند: ما با هم داخل خانه نمی شویم.
زن با تعجب پرسید: چرا؟
یکی از پیر مردها به دیگری اشاره کرد و گفت: نام او ثروت است. و به پیر مرد دیگر اشاره کرد و گفت: نام او موفقیت است. و نام من عشق است ، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شود.
زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهر گفت:چه خوب ، ثروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود؟!
ولی همسرش مخالفت کرد و گفت: چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟
عروس خانه که سخنان آنها را می شنید ، پیشنهاد کرد: بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.
مرد و زن هر دو موافقت کردند.
زن بیرون رفت و گفت: کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.
عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند.
زن با تعجب پرسید: شما دیگر چرا می آیید؟
پیر مردها با هم گفتند:
اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید ، بقیه نمی آمدند ولی هر جا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست!