ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
دو راهب که مراحلی از سیر و سلوک را گذارنده بودند و از دیری به دیر دیگر سفر می کردند، سر راه خود دختری را دیدند که در کنار رودخانه ایستاده بود و تردید داشت از آن بگذرد .
وقتی راهبان نزدیک رودخانه رسیدند دخترک از آن ها تقاضای کمک کرد.
یکی از راهبان بلادرنگ دخترک را برداشت و از رودخانه گذارند .
راهبان به راه خود ادامه دادند و مسافتی طولانی را پیمودند تا به مقصد رسیدند ....
در همین هنگام راهب دوم که ساعت ها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود گفت :
« دوست عزیز ! ما راهبان نباید به جنس لطیف نزدیک شویم. تماس با جنس لطیف بر خلاف عقاید و مقرارت مکتب ماست، درصورتی که تو دخترک را بغل کردی و از رودخانه عبور دادی.
راهب اولی با خونسردی و با حالت بی تفاوتی پاسخ داد:
من دخترک را همان جا رها کردم ولی تو هنوز به آن چسبیده ای و رهایش نمی کنی.