ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
یک سخنران معروف در مجلسی که عده ای در آن حضور داشتند , یک اسکناس صد دلاری را از جیبش بیرون آورد . پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟
دست همه حاضرین بالا رفت.
سخنران گفت: بسیار خوب , من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم. سپس در برابر نگاه های متعجب , اسکناس را مچاله کرد و پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟
و باز دست های حاضرین بالا رفت.این بار مرد , اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار لگدمال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خوب ,حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ و باز دست همه بالا رفت. سخنران گفت:دوستان با این همه بلاهایی که من سر اسکناس آوردم , از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید.
و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همین طور است , ما در بسیاری موارد با تصمیماتی که می گیریم یا با مشکلاتی که رو به رو می شویم , مچاله می شویم , خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگری پشیزی ارزش نداریم , ولی این گونه نیست و صرف نظر از این که چه بلایی سرمان آمده است , هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند , آدم با ارزشی هستیم.