-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 آبان 1392 07:59
اگر کسی را دوست داری بهتره بهش نشون بدی تا بگی. اگر کسی را دوست نداری بهتره اینو بهش بگی تا اینکه نشونش بدی.
-
یادم باشد !!!!
سهشنبه 7 آبان 1392 19:07
یاد من باشد فردا دم صبح جور دیگر باشم بد نگویم به هوا، آب ، زمین مهربان باشم، با مردم شهر و فراموش کنم، هر چه گذشت ... خانه ی دل، بتکانم ازغم و به دستمالی از جنس گذشت ، بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل مشت را باز کنم، تا که دستی گردد و به لبخندی خوش دست در دست زمان بگذارم یاد من باشد فردا دم صبح به نسیم از سر صدق، سلامی...
-
خلوتگه خورشید!!!!
پنجشنبه 2 آبان 1392 08:18
ای خوشا وقتی که بگشایم نظر در روی دوست سر نهم در خط جانان جان دهم بر بوی دوست من نشاطی را نمیجویم به جز اندوه عشق من بهشتی را نمیخواهم به غیر از کوی دوست ... کوثر من لعل ساقی جنت من روی یار لذت من صوت مطرب رغبت من سوی دوست شاخ گل در بند خواری از قد موزون یار ماه نو در عین خجلت از خم ابروی دوست گر بنازد بر سر شاهان...
-
سفر عشق!!!!
پنجشنبه 25 مهر 1392 09:33
داستان ها دارم، از دیاران که سفر کردم و رفتم بی تو، از دیاران که گذر کردم و رفتم بی تو ، بی تو می رفتم ، می رفتم ، تنها ، تنها و صبوریِّ مرا کوه تحسین می کرد
-
منصف!!!!!!
چهارشنبه 3 مهر 1392 08:18
مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت . زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و مایحتاج خانه را مى خرید. ... روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و آنها را وزن کرد . اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او عصبانى شد و به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان...
-
عدم خشونت!!!!
شنبه 2 شهریور 1392 21:42
دکتر آرون گاندی، نوۀ مهاتما گاندی و مؤسّس مؤسّسۀ "ام کی گاندی برای عدم خشونت"، داستان زیر را به عنوان نمونه ای از عدم خشونت والدین در تربیت فرزند بیان میکند : شانزده ساله بودم و با پدر و مادرم در مؤسّسه ای که پدربزرگم در فاصلۀ هجده مایلی دِربِن (Durban) ، در افریقای جنوبی، در وسط تأسیسات تولید قند و...
-
کوهنوردان ایرانی!!!!!!!!!!
سهشنبه 1 مرداد 1392 07:25
گزارش یک کوهنورد آمریکایی تازه از هواپیما پیاده شده ام. هنوز خسته هستم و کمی از زمانی که سفرم را آغاز کردم، سبک تر شده ام و دارم تلاش می کنم که به زندگی عادی بازگردم. دلم برای همسر، خانواده و دوستان عزیزم تنگ شده بود و از همه شما برای پیام های تشویق آمیزتان ممنونم. سفر سختی بود با همه عناصری که در یک سفر بزرگ وجود...
-
انسانیت!!!!!!
دوشنبه 31 تیر 1392 14:56
سیاه پوستی که در تصویر می بینید یک دونده حرفه ای با مدال المپیکِ از کنیاست و آن سفید پوست یه دونده اسپانیایی است. جالبه وقتی آخر مسابقه بوده و اسپانیایی می بینه که کنیایی خیلی آروم داره میدوه متوجه میشه که کنیایی فکر میکنه مسابقه تموم شده برای همین به جای اینکه یک برد غیرمنصفانه بدست بیاره، میره پشت حریفش و خط پایان...
-
روکش !!!!!!
شنبه 29 تیر 1392 14:16
داشتم به میهمانم می گفتم که اگر راحت تر است رویه نایلونی روی مبل های سفید را بردارم، نرسیده بودم قبل از رسیدنشان برشان دارم، او تعارف کرد و گفت راحت است من اما گرمم شد و برش داشتم، بعد یکدفعه حس کردم چقدر راحت تر است. سه سالی می شود خریدمشان اما هیچ لک و ضربه ای بر آنها نیفتاده اگرچه اکثر اوقات به دلیل ماندن همین...
-
دیدگاه!!!!!!
شنبه 8 تیر 1392 21:19
مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده است. شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد، برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت. متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد، مثل یک دزد راه می رود و مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند، پچ پچ می کند. آنقدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض...
-
سالروز تولد جغد !!!!!
جمعه 10 خرداد 1392 20:43
امروز روز تولد جغد پیره. جغد پیر وارد ۴۷ سالگی شد.
-
تصمیم زیرکانه !!!!
سهشنبه 7 خرداد 1392 11:52
در یکی از پروازهای آمریکا یک زن تقریباً پنجاه ساله سفید پوست به صندلی اش رسید و دید مسافر کنارش یک مرد سیاهپوست است. او با لحن عصبانی مهماندار پرواز را صدا کرد. مهماندار از او پرسید "مشکل چیه خانوم؟" زن سفید پوست گفت: "نمی بینی؟ به من صندلی ای داده شده که کنار یک مرد سیاهپوست است، من نمی توانم کنارش...
-
دیدگاه !!!
دوشنبه 6 خرداد 1392 15:11
یکی از اساتید دانشگاه خاطره جالبی را که مربوط به سال ها پیش بود را نقل می کرد: "چندین سال قبل برای تحصیل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا ، وارد ایالات متحده شده بودم، سه چهار ماه از شروع سال تحصیلی گذشته بود که یک کار گروهی برای دانشجویان تعیین شد که در گروه های پنج شش نفری با برنامه زمانی مشخصی باید انجام می...
-
دین !!!!!!!
دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 13:21
مکالمهاى بین لئوناردو باف و دالایىلاما لئوناردو باف یک پژوشگر دینى معروف در برزیل است. متن زیر، نوشته اوست در میزگردى که درباره «دین و آزادى» برپا شده بود و دالایىلاما هم در آن حضور داشت، من با کنجکاوى، و البته کمى بدجنسى، از او پرسیدم: عالى جناب، بهترین دین کدام است؟ ...خودم فکر کردم که او لابد خواهد گفت: «بودایى»...
-
سر اومد زمستون !!!!!!!!
شنبه 14 اردیبهشت 1392 20:33
سر اومد زمستون شکفته بهارون گل سُرخ خورشید دراومد و شب شد گریزون کوهها لالهزارن - لالهها بیدارن تو کوهها دارن گل گل گل جنگل و میکارن توی کوهستون دلش بیداره - تفنگ و گل و گندم داره میاره توی سینش جان جان جان - توی سینش جان جان جان یه جنگل ستاره داره جان جان - یه جنگل ستاره داره سر اومد زمستون شکفته بهارون گل سُرخ...
-
قهوه مبادا !!!
سهشنبه 3 اردیبهشت 1392 06:26
با یکی از دوستانم وارد قهوهخانهای کوچک شدیم و سفارش دادیم. به سمت میزمان میرفتیم که دو نفر دیگر وارد قهوهخانه شدند و سفارش دادند: پنجتا قهوه لطفاً ... دوتا برای ما و سه تا هم قهوه مبادا... سفارششان را حساب کردند و دوتا قهوهشان را برداشتند و رفتند. از دوستم پرسیدم: ماجرای این قهوههای مبادا چی بود؟ دوستم گفت:...
-
کوه نوردی !!!
پنجشنبه 8 فروردین 1392 19:33
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA "سر ادموند هیلاری – اولین فاتح اورست" میگوید: کوهنوردی یک روش زندگی است. روشی که در آن یک سیب بین همه اعضای گروه تقسیم می شود. روشی که در آن قوی ترین عضو گروه به پای ضعیف ترین راه می رود. راهی که رقابت ندارد. به رهروانش حقوق نمی دهند و ایشان را نیازی به سوت و کف...
-
بازهم انیشتین !!!!!!!!!!!
چهارشنبه 7 فروردین 1392 20:45
یکبار انیشتین از پرینستون با قطار در سفر بود که مسئول کنترل بلیط به کوپه او آمد . انیشتین به دنبال بلیط ، جیب جلیقه اش را جستجو کرد ولی نتوانست آنرا پیدا کند . سپس در جیب شلوار خود جستجو کرد ولی باز هم بلیط را پیدا نکرد . سپس درون کیف خود را نگاه کرد ولی بازهم نتوانست آنرا پیدا کند . بعد از آن او صندلی کنار خودش را...
-
بهاران خجسته باد !!!!
پنجشنبه 1 فروردین 1392 08:49
-
پدر و پسر!!!!
جمعه 4 اسفند 1391 21:14
پدر:برو یه نوشابه واسم بگیر پسرش:کولا یا پپسی؟ پدر:کولا پسرش:دایت یا عادی؟ پدر:دایت پسرش:قوطی یا شیشه؟ پدر:قوطی پسرش:کوچک یا بزرگ؟ پدر:اصلاً نمی خوام واسم آب بیار پسرش:معدنی یا لوله کشی؟ پدر: آب معدنی پسرش:سرد یا گرم؟ پدر:می زنمت ها پسرش:با چوب یا دمپائی؟ پدر:حیوون پسرش:خر یا سک؟ پدر:گمشو از جلو چشام پسرش: پیاده یا...
-
بچه که بودیم!!!!
یکشنبه 22 بهمن 1391 17:44
بچه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود کاش قلبها در چهره بود اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد و دل خوش کرده ایم که سکوت...
-
خاطراتی از دکتر شیخ!!!
یکشنبه 8 بهمن 1391 11:22
دکترمرتضی شیخ ، پزشک انسان دوستی است که در شهر مشهد مشغول طبابت بود و کسی از اهالی مشهد نیست که نامی از او یا خاطرهای از او نداشته باشد یا نشنیده باشد. دکتر شیخ از مردم پولی نمی گرفت و هر کس هرچه می خواست توی صندوقی که کنار میز دکتر بود میانداخت و چون حق ویزیت دکتر 5 ریال تعیین شده بود ( خیلی کمتر از حق ویزیت سایر...
-
بازهم عصر ارتباطات!!!
دوشنبه 2 بهمن 1391 14:16
سرابی بنام عصر ارتباطات ما معتقدیم که " عصر ارتباطات " نام دروغینی بیش نیست. مثل همان پدر و مادرهایی که دخترهای سبزه خود را سپیده می نامند و پسرهای کچل خود را زلف علی. سیاستمداران و مدیران و بزرگان بشریت هم به دروغ این عصر را " عصر ارتباطات " می نامند. این عصر ، "عصر تنهایی و در خود فرو رفتن...
-
The Nicholas Effect
چهارشنبه 27 دی 1391 11:05
نیکولاس گرین پسر بچه ۷ ساله امریکایی بود که سال ۱۹۹۴ در جریان سفر تفریحی به ایتالیا همراه خانوادهاش، در حادثه سرقت خودرو به ضرب گلوله کشته شد. پس از مرگ نیکولاس، ۵ اندام اصلی و ۲ قرنیه نیکولاس اهدا شد و این حادثه باعث افزایش قابل توجه در آمار اهدای عضو در ایتالیا در آن زمان شد. این افزایش اهدای عضو در نتیجه کردار...
-
سفرآخرت!!!!
یکشنبه 24 دی 1391 08:10
چه رفیقان عزیزی که بدین راه دراز بر شکوه سفر آخرتم، افزودند اشک در چشم، کبابی خوردند قبل نوشیدن چای، همه از خوبی من می گفتند ذکر اوصاف مرا، که خودم هیچ نمی دانستم نگران بودم من، که برادر به غذا میل نداشت دست بر سینه دم در استاد و غذا هیچ نخورد راستی هم که برادر خوب است گر چه دیر است، ولی فهمیدم که عزیز است برادر، اگر...
-
انیشتین !!!!
جمعه 22 دی 1391 16:03
انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد ، بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود! یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی احساس خستگی...
-
دختر رویاهای من !!!!!
جمعه 1 دی 1391 14:15
. همیشه در رویای من دخترک زیبایی بود که روسری آبی بر سر داشت عاشق شعر و شیرینی بود شلوار جین می پوشید و مدام با لحنی عاشقانه مرا صدا میکرد # راستش را بخواهید دیشب زنی را دیدم که روسری آبی بر سر داشت شلوار جین پوشیده بود و کتاب شعری در دست داشت نزدیک تر که شدم دیدم با لحنی عاشقانه به مردی که بیشتر شبیه احمقها بود تا...
-
علم بهتر است یا نفت؟!؟!؟!؟
چهارشنبه 22 آذر 1391 10:49
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA مقاله ای به قلم : توماس فریدمن در نیویورک تایمز گاه و بیگاه از من میپرسند: «به جز کشور خودت به کدام کشور دیگر علاقه داری؟» همیشه یک جواب داشتهام: تایوان و مردم میپرسند «تایوان؟ چرا تایوان؟» جواب خیلی ساده است. چون تایوان صخرهای لم یزرع در دریایی پر از امواج توفانی و...
-
تحقق ترس آلبرت انیشتین !!!!!!
دوشنبه 13 آذر 1391 12:07
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA من از روزی میترسم که تکنولوژی از تعامل انسانی پیشی بگیرد. چنین روزی ، جهان نسلی از احمقها خواهد داشت. یک روز زیبا در ساحل دور هم در کافی شاپ در حال خوردن قهوه Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA هواداری تیم محبوب Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA یک...
-
پسرک گل فروش!!!!
دوشنبه 13 آذر 1391 09:06
پسرک جلوش را می گیره و با التماس می گه خانم! تو رو خدا یه شاخه گل بخرید. زنه در حالی که گل را از دستش می گرفت نگاه پسرک راه روی کفش هایش حس کرد. پسر گفت: چه کفش های قشنگی دارید ، زن لبخندی زد و گفت: برادرم برایم خریده است ، دوست داشتی جای من بودی؟؟ پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت : نه! ولی دوست داشتم جای برادرت بودم تا من...